اسم یکی از همسایههای ما ویدا هست، مامان دیشب، ویدا خانم رو دیده که میخواسته بخاری اش رو بفروشه. یه قیمت گرفت و اومد خونه.
به من میگه ویلا خانم، میخواد بخاری اش رو بفروشه. برای اتاق خواب بخریم.
میگم: مامان ویدا. میگه: منم میگم ویلا دیگه
امروز همسرش رو دیده و گفته ، با ویلا خانمصحبت کردم.
همسرش که چیزی نگفته
هنوز هم میگه ویلا ...
ای خدااااا....