این حجم از حال بعد رو نمیفهمم
یکی بود کاش درکم میکرد. امروز مامان به داداش گفت:همیشه همین جوریه!!!
توقع دارن همیشه حال من خوب باشه و وقتی حالم بده میگن زود خوب شو. اضطرابم این چند وقت خیلی بهتر شده. ولی یه روز در هفته امکان داره که برای چند دقیقهای اضطراب بگیرم که شدتش خیلی زیاده و چند بار هم در طول روز، اضطرابهای با شدت کم دارم.
امروز برای چند ساعت اضطراب داشتم. خیلی حالم بد شد. پیام دادم سیمین گفتم حالم بده. دوست داشتم بگه برو یه آرام بخش بزن. ولی نگفت. گفت همون تکنیکهایی که گفتم رو انجام بده. بعد چند ساعت کم کم خوب شدم.
بیشتر اضطراب من از مامان هست. از سرفه کردنش میترسم از آب خوردنش میترسم از بلند حرف زدنش میترسم. امیدوارم هیچ کسی اضطراب رو تجربه نکنه.
سیمین گفت یک ماه طول میکشه تا کم رنگ بشه. زمان میبره تا این اضطراب از این شدت خارج بشه. من مدام برمیگردم به عقب و دلیل اضطرابمها رو پیدا میکنم. آخرش به مامان و آبجی میرسم. امروز اونقد حالم بد بود که فکر میکردم صورتم فلج شده. خدا رو شکر به خیر گذشت. به مامان هم گفتم از صبح که بیدار میشی شروع کن به شکر گذاری. نمیدونم چرا مامان از همون اول صبح افکار منفی میاد سراغش. اونقد منفی میگه که حال من بد میشه. امروز تمرکزم رو از دست دادم و کارهام موند. ولی الان خوبم. دو بار در طول این چند هفته اضطراب شدید داشتم.
خیلی دلتنگش شدم. چند باری میخواستم پیام بدم. ولی پشیمون شدم. آدم از روی باز جایی میره. وقتی بد اخلاقه چرا پیام بدم!!!
پکیج افزایش هوش جنین با خانم متفکریان