ما امروز بیرون نرفتیم. چند ساله بیرون نمیریم. خونمون حیاط دار هست. امروز هم با مامان و داداش سه نفری توی خونه بودیم. نماز مغرب و عشاء ام رو توی حیاط خوندم. خیلی کیف داد. وقتی زیر آسمون نماز میخونی خیلی خوبهها. داخل حیاط که نشسته بودم، نوههای خاله ریز ریز میخندیدن و میرفتن سمت خونشون که ته کوچه هست. اونقد از خندههاشون دلم شاد شد. خیلی ذوق میکردن. به خاطر سیزده بدر بود احتمالا. چند سال پیش هم منم وقتی بیرون میرفتم کلی ذوق میکردم. بعد گفتم آخرین بار کی ذوق کردی؟ دیدم همین غروبی که رفتم بیرون. حتی از اون خیابون هم فیلم گرفتم. خیلی هوا خوب بود. خیابونها هم خلوت بود. ته دلم قیژ و ولیژ میرفت از این هوا. انگار روی ابرها بودم. دوست دارم همیشه هوا همین جوری بمونه.
خدایا شکرت به خاطر تمام نعمتهات.
یادمه اولین بار که جعبه دنبال کنندههای بیان به سرور اضافه شد کلی ذوق کردم. بعد که کامنت میزاشتیم و اون دایره زرد و طوسی که اضافه شد و مینوشت یک پاسخ ....همه چی خوب بود.
دو تا عکس هم از گل پتوس اگه اسمشو درست گفتم، گرفتم. خیلیسر شبز و خوشگل شدن. اگه تونستم فردا از قسمتهای دیگه حیاط هم میگیرم