یکی از پسر خالههام، بعد فوت آبجیم هر هفته که خونه خاله میاد، سر راه میاد خونه ما. مدیر چند تا کار خونه هست. خیلی باهوشه. همیشه حرفهای خوبی میگه. هر بار از تجربههاش برای ما تعریف میکنه. چند وقت پیش میگفت تو اگه دندون درد داشته باشی، همه میگن آره ما میدونیم دندون درد سخته، اذیت شدن داره. ولی هیچ کسی نمیگه بیا ببریمت دکتر. یا هیچ کسی نمیگه بیا این قطره رو بزن روی دندونت تا خوب بشه. اکثرا فقط حرف میزنن. پسر خالم درست میگه.
دیشب داخل حیاط بین اسباب اثاثیه آبجی(خانواده همسر آبجیم، وسایلش رو آوردن) از خستگی زیاد میخواستم گریه کنم. داداش که دید من خیلی خسته ام با اینکه از سر کار اومده بود، اومد کمک کرد و وسایل رو یه مقداری جا به جا کردیم یه مقداریش رو هم دادیم به نیازمند. بعد گفت بقیه وسایل رو دست نزن تا خودم بیام. برادرهام از چهره من خیلی زود متوجه حال روحی و جسمیم میشن. اگه ببین حالم خوب نیست، هر کاری میکنن تا مشکل حل بشه.
بعضیها هم میدونن با رفتارها و حرفهاشون چقد اذیتت کردن ولی حتی دریغ از یه عذر خواهی یا اینکه بیان بگن چی کار کنیم تا حالت خوب بشه.
باز خدا رو شکرآدمهای خوب زیادی اطرافم دارم